زندگینامه مولوي محمد عيسي رحيمي

 محمد عيسي  فرزند نجیب الله ( در شناسنامه حسین ) فرزند صید محمد فرزند عبد الرحمن فرزند ملا عیسی فرزند عبد الرحیم فرزند میر مصیب قاینی،
محمد عيسي  فرزند نجیب الله ( در شناسنامه حسین ) فرزند صید محمد فرزند عبد الرحمن فرزند ملا عیسی فرزند عبد الرحیم فرزند میر مصیب قاینی، 
میر مصیب قاینی در اصل از روستای بهمن آباد زیرکوه قاین استان خراسان جنوبي بوده که مدتها قبل به منطقه خواف مهاجرت و در روستای مزرعه شیخ شهرستان خواف سکنی گزیده است.
در سال 1344 در خانواده مستضعف در روستای مزرعه شیخ بخش بالاخواف خراسان رضوي متولد و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه روستای محل سپری نمود. در سال 1354 شمسی مادرش فوت شد.
در حدود سال 1356 با تلاش جناب مولانا شهاب الدین شهیدی ـ دام عزه ـ استاد برجسته حوزه علمیه احناف خواف وارد حوزه علمیه احناف خواف شد.
کتابهای ادبیات عربی، منطق ، فقه، اصول و عقاید را نزد مولانا مطهری (رح) بانی و سرپرست حوزه ی علمیه ، مولانا شهیدی، مولانا موحدی و مولانا حبیب الرحمن مطهری سرپرست کنونی حوزه علمیه خواف خواند.
در سال 1360 درست بعد از ماه رمضان رهسپار پاکستان شد.
یک سال در جامعه اسلامیه بنوري کراچي در محله ی بنوری تاون كراچي در حلقهی درس دکتر عبد الرزاق و مولانا محمد انور بدخشانی و استاداني ديگري شرکت کرد.
سپس دو سال دیگر در جامعه دار العلوم کراچی نزد اساتیدی چون مولانا محمد رفیع عثمانی سرپرست دارالعلوم کراچی و مولانا محمد تقی عثمانی و مولانا سبحان محمود و مولانا شمس الحق درسهای حوزوی خود از قبیل، فقه، حدیث و تفسیر را تکمیل و تحت عنوان « مولوی » با رتبه ممتاز فارغ التحصیل شد و بعد از آن یک سال دوره تخصص در افتاء را گذراند.
در 1365 پس از چهار سال اقامت در پاکستان و آشنایی با جامعه کاملا" متفاوتی با جامعه ایران و نیز فراگیری زبان « اردو » و دریافت سند فارغ التحصیلی و تخصص در افتا در مذهب حنفی به ایران و منطقه خواف بازگشت.
بعد از برگشت نزدیک یک سال در روستای مزرعه شیخ امام جماعت اين روستا بود و همزمان تحت عنایات جناب مرحوم حاجی آخوند محمدافضل فرقانی و مولانا نورالله فرقانی مدیر حوزه علمیه بالاخواف در حوزه علمیه دار العلوم اسلامی خلیل آباد بالاخواف مشغول تدریس شد.
و با جناب حاجی آخوند ملا محمد افضل فرقانی که انسانی فاضل و ادیب بود و در همین وبلاگ معرفی شده است نیز مراوده و رابطه تنگاتنگ داشت و از محضر ایشان بهره ها برد.
از آن مدت تا بحال نزدیک 29 سال است که در حوزه علمیه خلیل آباد مشغول تدریس است و در عین حال به مدت 9 سال در روستای بندیوان امام جماعت بود و از سال 78 نیز در خواف سکونت داشته و نزدیک11 سال است در سمت دبیر آموزش و پرورش سرگرم خدمت مي باشد.
وي بعد از فارغ التحصیلی در علوم حوزوی و برگشت از پاکستان، اقدام به ادامه تحصیلات دولتی به طور داوطلب آزاد و متفرقه در اداره ی آموزش و پرورش خواف نمود، و بعد از 7 سال، دوره ی سه ساله راهنمايي و چهار ساله ی دبیرستان را به پایان برده و در دانشگاه پیام نور تربت حیدریه در رشته زبان و ادبیات فارسی در سطح کارشناسی ادامه تحصیل داد.
در سال 1379 موفق به اخذ مدرک لیسانس و در سال 84 با قبولی در کنکور 84 کارشناسی ارشد، وارد دانشگاه پیام نور بجنورد شد و ظرف دوسال و اندی موفق به اتمام مواد دوره کارشناسی ارشد در رشته زبان وادبیات فارسی شد.
سرودن شعر را با گفتن قصیده ای در رثای حاجی آخوند محمد افضل فرقانی ( م،1369 ) در ایام سوگواریشان، شروع کرد و تا کنون به مناسبتهای مختلفی اشعار زیادی سروده است که نمونه آنها در زیر از نظر خوانندگان گرامی می گذرد:
مسمط شعر حافظ شیرازی درباره ی خواف تحت عنوان زير که در همایش توسعه و عمران خواف، آذر ماه 1382 قراءت شد.
«آن شکوه رفته باز آید به دامان غم مخور»
بوستان خواف باز آید به جولان غم مخور * حافظ ابرو باز می آید به میدان غم مخور
مجد خوافی باز می آید به بستان غم مخور * آن شکوه رفته باز آید به دامان غم مخور
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
***
دوستان خواف ما محفوظ بادا از جبن * دشمنان خواف ما نابود باد از بیخ و بن
علم عالم نیست کلش ای جوان علم لدن * گر بکوشی میشوی هر آنچه خواهی بی سخن
این دل شوریده حالش به شود دل بد مکن
و ین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
***
گر بهار خواف پانصد سال زین صحرا نرفت * دور زین الدین خوافی و فصیح ما نرفت
دور پیر احمد غیاث الدین دین دانا نرفت * دور فرهنگ وادب از خواف و خرگردا نرفت
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
***
گر بکوشی از پی علم وادب بهر وطن * می توانی باز برگردی به آن عهد کهن
گر که وحدت باشد وایمان وامید ومحن * می توانی نغمه خوانی باز بر طرف زمن
گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن
چتر گل بر سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
***
هان بیا تا عشق ورزیم وامید ار کار غیب * خواف خود را ما برون آریم از ادوار غیب
وقت را ضایع مکن با یاس وترس از خار غیب * می رسد گلها فراوان از گل و گلزار غیب
هان مشو نومید چون واقف نه ای زاسرار غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
***
گر برای خواف می سوزی ومی سازی به غم * گر مهالک بیش در راه است و می گردی دژم
گر گلی پر پر شدی از دست هر جور ستم * گر که معشوقت ندادی باز هم دست کرم
در بیابان گربه شوق کعبه خواهی زد قدم
سر زنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
***
گر ز باغ خواف گل پرپر شود ، بلبل رود * گر که پانصد ساله فرزندش پریشانی برد
گر که از دست اجانب مدتی سیلی خورد * باز باید رونقش تا بصره ثانی شود
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تورا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
***
گر بسی خدمت نمودی بهر خوافت ای نجیب[1] *یا چو عیسی از برایش خواستی شد بر صلیب
یا ندیدی گل به بستان گریه کردی عندلیب * غم مخور از هر چه دیدی و ندیدی ای غریب
حال ما در در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
***
گرچه با باد خزان گلها از این بستان پرید * بلبلان بوستان در کوه ودر صحرا خزید
دشمنانش بعد از ان آتش به سامانش کشید * هر گلی هم سر کشیدی خار دامانش را درید
گرچه منزل بس خطرناک است ومقصد نا پدید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
***
خوافیا از بیم موج باد و طوفان و دمار * تا زند عثمان نوای ای نوایی غم مدار
خوافیا از بیم جهل وجاهلان روزگار * تا بود بانگ اذانت، برقراری برقرار
حافظا در کنج فقر وخلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا ودرس قرآن غم مخور
****
[1] - در ضمن نام شاعر محمدعیسی و نام پدرش نجیب است.
روز قدس
ای فلسطین تو قلب قرانی * در شب من تو ماه تابانی
ای که آماج تیر اعدایــی * قلب ایمان هر مسلمانی
فلب من می زنده است به یاد تو * بی تو قلبم نمی زند آنی
چون حسین زندگی حرامم باد * کربلای منی و میدانی
شاهد آن خدا و قرآن است * کز خدای منی و قرآنی
افتخارم بلال و سلمان است * تو بلال منــی و سلمانی
نص تورات و نص انجیل است * روز قدس اين پیام قرآنی
گر بمیرم بدون عشقت من * این بود کفر و نا مسلمانـی
گر شوم من شهیـــد راه تو * من که باشم تو خود همی دانی
بهر اقصی شهید باید شد * ای رحیمـــی اگر مسلمانی
وحدت
هر چه داریم از صفای وحدت است * از یم بی انتهای وحدت است
روز دوشنبه که میلاد نبی است * وقت زیبای بنای وحدت است
محفل ما روشن از نور نبی است * نور نور پیشوای وحدت است
کشتی توحید ما یابد نجات * گر تلاش ما برای وحدت است
یک سخن بوده است شعار انبیاء * حق یکی است و این ندای وحدت است
اوس و خزرج با صلابت گر شدند * آن صلابت از لوای وحدت است
نام و ننگ است در جهان باقی و بس * نام و ننگ خود از بقای وحدت است
گر خلاف است درد ما در این زمان * نص حبل الله دوای وحدت است
هر که وحدت را نخواهد در جهان * دشمن خویش و خدای وحدت است
این سفینه راهی ملک بقاست * ناخدا گر ناخدای وحدت است
خشمگین از ماست شیطان بزرگ * خشم شیطان از صدای وحدت است
دشمن قدس مقدس شد زبون * چون مسلمان در قفای وحدت است
ای رحیمی غرق لطف حق شوی * عزم راسخ گر برای وحدت است
****
 نظر یکی ازشما(بشیراحمد)
	  نظر یکی ازشما(بشیراحمد)